۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

مجسمه ساز

و بدینگونه مجسمه شدم در بیست و شش اردیبهشت ماه ...

مجسمه ساز

به چُنین شبی به سال شصت و یک

گِل به پیمانه زدی و شمع برافروختی

به شبانگه زدی هِی پدالُ و هِی پدال

چرخ می راندی و مجسمه می ساختی

من بودم همچو خمیری در دست تو

تو جام مِی بر دست و قلم زَدیم از نیستی

زِ ابریشم عشق وجنون تو تنیدی پیکرم

گفتگو آغاز کردی چو گوش و دهان پرداختی

گفتی ای آفریده پر بگیر از سکوت

گوش ده به آواز زندگی و برقص از سرمستی

باران زخمه می زد بر پیکر ابر و من سوار باد

می رقصیدم و تو سرخوش از این تَردستی

ستاره از افق گذشت و بوسه بر لبم بَر بَستی

گفتی که خراب و خسته ای از این مستی

گفتی که وصال نه راه عاشقان است ای رفیق

تو مجسمه بودی و از چه رو بَر خدا دل بستی

گفتم که تو بت منی و من زاهدِ شب

به تو سوگند بی تو فارغم از هر هَستی

شب رو به سحر بود و تو در پیِ سفر

به ملکوت رَه زدی و بال و پرَم بر بَستی

تو گذر کردی زِ من و من غرق اندیشه تو

هر شبانگه شمع افروزم و شکوه آرَم کجایی؟ با کیستی؟

15 می 2011 زیر آسمان هسلهلم J

۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

Spring

Spring is trying to get back the holy lands of Sweden from winter forces. Little sparrows are chanting for the confrontation everywhere (Even in Tehran they are the most common birds!). And the moon was in its biggest size ever in 19 years just few nights ago. Isn't that all amazing? lol

فک من !!!!


هایُ هویُ و وایُ ووی، تَقُ توقُ و دانگُ و دونگ، آهُ اوهُ و واخُ ووخ، فکّ ِ من صدا می داد، امروز، موقع خوردنِ چـایــنیز فــــــــود.

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

کشف جدید نیوتن

نیوتن کشف جدیدش رو بدینگونه اعلام کرد: سیب از درخت می افته پایین چون از اینهمه استبداد درخت خسته شده. چون حتی فکر بردگی و اسارت توی چنگال درخت تا آخر عمر اونرو تا ورطه مرگ پیش می بره. چون وجودش مملو از عشق و آزادگیست، توی سینش یک چیزهایی شعله می کشن و این درخت سرد و سنگی قدرت درک اونها رو نداره. الاغ فقط هیکل گنده کرده، شعور هیچی. نه حرفی نه لمسی نه یک خط شعر عاشقانه ای. می افته پایین چون رخوت ایستایی و سکون با روحیاتش در تضاد و حالش رو بهم می زنه. چون می خواد به معاشقه سبزه ها زیر درخت برسه و همینطوری که پرو پرو دراز کشیده روشون در گوششون یک حرفایی زمزمه کنه که از گونه های سبزشون شر شر شبنم بریزه پایین . چون به رفاقت باد ایمانی نداره. پتیاره یه وقت هست یه وقت نیست. آخه تا کی هر پرنده از خدا بی خبری از راه می رسه بیاد بشینه و برینه رو کله آدم بعدم بدون معذرت خواهی بذاره بره. یا اینکه یدونه ازین کرمهای شرور نصفه شب به آدم تجاوز کنه. تنها راه نجات حرکته، پویاییه، سگ دو زدنه، نفس نفس زدنه. توی آسمون ملق زدنه. با چشم بسته دل به دریا زدنه. توی تاریکی پنجه به دیوار زدنه. سیب می افته پایین چون چاره دیگه نداره. جاذبه کشکه.

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

کیمیای سعادت

و تو ای کیمیای سعادت. قفس سرد و سنگیت را درهم بشکن، پر بگیر از سکوت. شبی را پر ستاره، برهوتی را سبزه زار، جامی را پر می، عابدی را رستگار و لبی را پر بوسه کن که جوهره هستی همه از توست. معجزه، همتی کن که این کاروان را رهی جز تو و این بردگی را رهایی جز تو نیست.

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

A cold Parisian night

It was a cold Parisian winter night. She was shivering like a weeping willow and they were both drunk and were staggering along side of the river. Suddenly she stoped and said: play, make me warm! He said: what do you want me to play? She said: play Clandestino. He took out his harmonica out of his pocket, stared at her for a while and started to play. She closed her eyes and started to dance, and danced and danced

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

Globalization

He crossed the borders of IP addresses and received identification from different domain name servers. He sailed the river of cultural disparity and conquered the mountains of religion, race and nationality. Now after a long journey he is on the planet of global citizenship