۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

کیمیای سعادت

و تو ای کیمیای سعادت. قفس سرد و سنگیت را درهم بشکن، پر بگیر از سکوت. شبی را پر ستاره، برهوتی را سبزه زار، جامی را پر می، عابدی را رستگار و لبی را پر بوسه کن که جوهره هستی همه از توست. معجزه، همتی کن که این کاروان را رهی جز تو و این بردگی را رهایی جز تو نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر